00:00
00:00
...در حال بارگذاری

فیک جونگ کوک [فراموشی] پارت دوازدهم - Part 12 | کپ |

10 بازدید

    گزارش فیلم

    جانم فدای رهبر گرامی و بزرگم:) ______ هلو گایز خوب هستین؟ خب ازتون خواهش میکنم تا گزارش نکنین تا منم زودتر بزارم پارت هارو:) ______ پارت دوازدهم : از زبان ا.ت: اینو گفت و جوابی ندادم..رفت ..فکر کردم رفت تنهایی بخوره ولی واقعا نخورد .. رفت چراغارو خاموش کرد و اومد کنارم گرفت خوابید...پشتم به طرفش بود..بعد چند مین اومدو ب.غ.ل.م کرد و برگردوندم...سرمو گذاشت رو سی.نش و باهام صحبت کرد.. -میدونم خوابی و صدامو نمیشنوی..ولی چه خواب باشی چه بیدار میخوام باهات کل شب رو صحبت کنم...میدونی...یاد کدوم اهنگ افتادم؟(خنده ریزی کرد) ایما یوموجوعا...اوتوکه اوتکه...(کره ای هست بچه ها) ایما یومویپا..اوتوکه اوتکه..(معنی: عزیز.م خیلی خوش.گلی نمیتونم در برابر کیوتیت وایسم میشه فقط واسه من بخندی؟ ) بی تو روز چقدر حوصله سربره..امروز نتونستم تورو خوب ببینم.. _______ صبح: از زبان ا.ت:بلند شدم دیدم نیست...صبر کن ببینم مگه امروز قرار نیست من برم کمپانی ..پس کجا رفته صبح به این زودی؟رفتم صورتمو شستم لباسامو عوض کردمو موهامم شونه کردم ..رفتم پایین .. /عه تو اینجایی -سلام صبح بخیر!!خوبی؟ /ممنون /چیزه من برم لباسامو بپوشم که میرم کمپانی..توام اگه حوصلت سر رفت حالا یه کاری کن.. -نمیخواد بری..زنگ زدم گفتم واست مرخصی بدن..فردا هم من نمیرم مرخصی گرفتم.. /چرا..وقتی که این همه کار رو سرم ریخه! -قراره دو روز بریم گردش:) /کجا؟ -اگه گفتی؟ -بیا بشین .. /کجا میریمممم؟ -بوسان /جان؟ -قراره بریم خونه ی مامانم اینا /جدا؟ -اوهوم..بعد اونجا هم قراره دوتایی باهم بریم خوش بگذرونیم.. /وای کوک مرسییییی خیلی دلم بوسان میخواستت (پریدی بغ.لش) -تو همین دیروز نبودی برام قیافه گرفته بودی؟ /ببخش -خودم میدونستم تو ده ساعتم نمیتونی تحمل کنی خخخ /خوب کی راه میوفتیم؟ -بلیت خریدم .. با هواپیما میریم /ساعت چنننننندد ای وای من باید حاضرشم! -نگران نباش هنوز دد ساعت و نیم اینا مونده /وای کوک دوساعت مونده بعد تو اینجا نشستی میخندی؟زودباش بیا بریم لباسمونو جمع کنیم لباسمونو جمع کردیم و تقریبا 1 ساعت گذشته بود..که رسیدیم فرودگاه.. برای اینکه شلوغ نشه ماسک زده بودیم و یواشکی سوار هواپیما شدیم و تقریبا 1 ساعت تو هواپیما نشستیم /کوک نگفته بودی با این هواپیما میریم -میخواستی بشینیم وسط مردم بعد اونقدر عکس میگرفتن که یادمون میرفت کی رسیدیم:/ /اوکی -خودشم کمپانی این هواپیمارو مخصوص واسه ما داده :/ /اره ترو جون خودت تو هواپیما صحبت میکردیم که رسیدیم بوسان..خودمونو به سختی از فرودگاه نجات دادیم و رفتیم خونه خانم و اقای جئون...خونشون یا باغ بزرگ بود و خوشگل خانم جئون:خوش اومدین بچه ها -سلام مامان /سلام مامان خوبین؟ خ.ج:متشکرم بفرمایین تو.. نشستیم و خانم جئون گفت : بزارین الان به خدمتکار میگم چمدوناتونو میزاره اتاقتون..واستون یه اتاق خوشگل هم اماده کردیم.. /مرسی -بابا کجاست ؟ خ . ج :رفته یه سر شرکت الان برمیگرده -هوم..اوک اروم گفتم: /کوک بلند شو بریم یه سر اتاقمونو ببینیم -باشه رفتیم بالا ببینیم چه شکلیه...تو اتاق : /وای چه خوشگله -اره دیگه مامان و بابای من ایننن /خیلی پز میدی! -فقط!اینجا شلوغ بازی نداریما؟صدامون میره بیرون /گه زود من.حرف میشی تو! تو سئول کی شلوغ بازی در اوردیم اینجا هم یروزش باشه..خودشم من شلوغ نیستم شلوغ تویی!چند بارشم به زور از دستت در رفتم زرنگی نکن -اوکی باشه من که چیزی نکفتم خانم جئون:بچه ها بیایین پایین .. /بیا بریم.. -صبر کن بهت میگم الان -_- اومد و براید استا.یل بغ.لم کرد /کوک ولم کن عه زشتههههههه -منو اذیت میکنی نه ..بزار میگ بهت -سلام بابا اقای جئون:(تک خنده ای کرد):سلام..چخبرتونه /سلام..ببخشید پسرتون اذیت میکنه هیچی-__- -الان من شدم گناهکار:/ /هستی .... ادامه دارد شرایط: 20 لایک 4 فالو 5 نشر 5 کامنت