00:00
00:00
...در حال بارگذاری

رمان هیراد پارت ۵ کپشن

16 بازدید

    گزارش فیلم
    ༺ roman_hiraad ༻ ༺ roman_hiraad ༻ 11 دنبال کننده

    رمان هیراد پارت ۵ ........................................... مهرداد: مامان به حمید زنگ زدم گفت ... اب دهنو هی قورت میدادم از ترس نمیدونستم چی بگم مامان فاطمه: خب چی شده پسر جان حرف بزن مهرداد: یهو گریم گرفت نتونسم جلو خودمو بگیرم.... مامامان ح حمید تو توتو تومور م مغزی داره مامان فاطمه : یا امام رضا تومور مغزی چه خاکی توسرم بریزم اگه بچم چیزیش بشه چی خدایه من شفاعت پسرمو از تو میخوام... مهرداد : حالا انقدر خودتو ناراحت نکن مامان دکتر گفته تنها راهش یه عمل که احتمال زنده موندنش ۷۰درصده حمید میگه میخوام عمل کنم مامان فاطمه: سرم داشت گیج میرف اصلا تو خودم نبودم اخه چرا مهرداد: ما مان میگم به بابا بگم اخه ... مامان فاطمه : نه فعلا چیزی نگو اول یه زنگ به مهری بزن ببینم مهرداد:باشه ................................................................................................................... مهرداد: سلام ابجی خوبی مهری: سلام تو خوبی مهرداد : مرسی میگم مهری مامان کارت داره مهری : چه کاری مهرداد: نمیدونم گوشی میدم دستش مهری: باشه مامان فاطمه : سلام دخترم خوبی مهری : سلام مامان مامان فاطمه : مهری مشکل حمید چیه مهری: مامان حمید... حمید تومور مغزی داره مامان فاطمه : خب خودش الان کجاست مهری: الان تو اوتاقشه مامان فاطمه: خودت کجایی مهری :, من دارم واسش خرید میکنم گرسنش بود مامان فاطمه: بیماریش در مان نداره؟ مهری : چرا داره ، دکتر گفت باید سریعتر عمل کنه واگر نه احتمال زنده موندنش ۳۰ درصد ولی با عمل ۷۰ درصد احتمال داره زنده بمونه حمید میگه میخوام عمل کنم مامان فاطمه: باشه دخترم سلام برسون خدافظ مهری: شماهم سلام برسونید خدافظ .................................................................. مهری : سلام حمید داداشی بیداری حمید : اره بیدارم مهری : بیا اینا رو بخور بعدا می خوام حسابی باهات صحبت کنم حمید: در چه مورد مهری: در یه مورد خاص حمید: باشه ...................چند دقیقه بعد................ حمید: خب بگو مهری: کی میخوای عمل کنی حمید: هر چه زودتر مهری: پس من برم به دکتر بگم حمید : بگو مهری : چشم میگم حمید : فقط یه چیزی مهری : لپاش گل انداخته بود نمیدونم حرفش درمورد چی بود که انقدر لپش قرمز شده بود حمید: من تو این مدت عاشق یکی شدم مهری: خب اون کیه حمید: منو مهرداد البته، همسایه جدیده هست مهری: یهو یاد پسرشون افتادم فهمیدم که ما کلا عاشق شدیم یعنی میشه؟ ولی حمید با این اوضاع.... حمید: عاشق دخترای همسایه شدیم مهری :چه خوب اخه میدونی چیه منم از پسر همسایمون خوشم اومده حمید:واقعا یه لحظه فکرشو کن چقدر جالب میشه مهری: انقدر خیال بافی نکن عزیزم اول به فکر بیماریت باش .................................................................. رمان هیراد اینم از پارت ۵ منتظر پارت شش باشین