00:00
00:00
...در حال بارگذاری

رمان پونی کوچولو قرار است پونی باشیم پارت ۱۳

86 بازدید

    گزارش فیلم
    mr Snake )Eva.zz) mr Snake )Eva.zz) 10 دنبال کننده

    دنیای آینه، (قابل ) اعتماد فراموش شده. خوب با گزارشی همراه ما هستیم  ،من کلوزی گلو هستم گزارش امروز راجب جنگ دو برادر قدیمی است غول در برابر....شول . :شول دیگه بنی بشریه؟ : نمی دونم خواستم هم غافیه شه البته در اصل نام یک قبیله است که ...... بگذریم این دو برادر امروز قصد مبارزه ای بزرگ دارند خانم  کرم شما فکر می کنید چه کسی برنده خواهد شد؟ کریسالیس به کلوزی نگاه کرد بدش نمی آمد کمی جو فضای جنگی را عوض کند : خوب بنابر محاسبات من اگر عشق بیشتر باشد تیرک چون احساس نمیکنم دیگر کینه ای نسبت به اسکورپان داشته باشد . اما اگر حسادت بیشتر باشد قطعا اسکورپان برنده خواهد شد هر چند که تیرک شول باشد. صدایی از دور گفت : یک دفعه بگو شوت باشد دیگه . واقعا دستت درست نکنه با این انرژی مثبت ات . کریسالیس خندید. بعد تیرک به سمت برادرش رفت : درواقع کاملا درسته من .... کینه ام نسبت به تو را از دست دارم اسکورپان. : هااا هااا غیر ممکنه با آن کاری که کردم چطور ممکنه ؟ : در جواب تو برادر من سنتوری بودم که همیشه قابل اعتماد بقیه بود و تمام مدت مورد احترام شاید قدرت آن پونی ها و قوی تر بودن ما مرا مغرور کرد و باعث فراموشی آن شد اما من این هستم برادر ، من دیگر اعتماد فراموش شده نیستم . همان لحظه بود که تیرک خود به خود شروع به رشد کرد و درست همان اندازه ای شد که جادوی الکورن را گرفته بود تقربیا هم قد اسکورپان: خوب حالا چه می گویی برادر؟ دوست داری با هم صلح کنیم؟ اسکورپان چشم هایش را بست : این دنیا عجیب است برادر.  و بعد با همان پرتوی نور که لاوین را محو کرده بود محو شد و در برابر چشم های سه دوست دیگر امپراطوری نیمه شبی وجود نداشت. :چرا این جوری میشه؟ تیرک گفت. همان شب: هاه این ماجرا ها داره منو خسته میکنه واقعا کسل کننده و عجیب ان. کلوزی گفت . کریسالیس زمزمه کرد: منم همین طور مگه نه شول؟ : کریسالیس لطفا ساکت شو . کلوزی ادامه داد :نه  خانم کرم . : خوب برای من خیلی غیر منطقی نیست . و هر سه دوست شروع به خندیدن کردن درست سه دقیقه بعد صدایی از میان بوته ها بلند شد و موجود کوچک با بدنی صورتی پرنگ موهای فر خورده با بیگودی احتمالا  که و چشم هایی که در آن قهوه ای مایل به جیگری و شاید کرمی داشت : سلام من کلوزی بولد ام . این داستان ادامه دارد.....