00:00
00:00
...در حال بارگذاری

دزد فرشته ( تک پارتی )

16 بازدید

    گزارش فیلم
    Mi Lady Mi Lady 408 دنبال کننده

    تنها بودم . در تاریکی بی انتها قدم برمی داشتم . دنبال نوری میگشتم که مرا راهنمایی کند . یادم می آمد ، یک روز کسی را در تنهایی ام دیدم . واقعی بود . از واقعی هم حقیقی تر . اولش فکر کردم توهمی پیش نیست ولی وقتی دنیایم روشن شد ، فهمیدم خیال نیست . فرشته بود . فرشته ای زیبا با موهای قهوه ای . آرام بود و ساکت ولی در چشم هایش رازهای بیشماری نهفته بود . رازهایی از آسمان . از ابر . از قلب . با چشم هایش دنیای اطرافم را رنگ آمیزی و روشن کرد . دیگر تنها نبودم . دیگر در عالم بی خبری و سیاهی سیر نمی کردم . می دیدم . می خندیدم و همه چیز در نظرم زیبا می آمد . هرآنچه نیاز بود که بداند تا کمکم کند به او گفتم . از طلسم نگون بختی که به سرم آمد تا گرده بیچارگی . از جادویی که روشنی ، زیبایی و عشق را از چشم ها و قلبم گرفت . درکم میکرد . با تمام وجودش . لازم نبود همیشه من سخن بگویم چون بیشتر اوقات خودش از همه چیز خبر داشت . قرارمان غروب خورشید بود تا طلوع آن . هر روز به انتظارش بر فراز تپه ای می ایستادم و منتظر می ماندم . کار هر روزم شده بود . به بودنش عادت کرده بودم . روزها گذشت ولی امروز دیگر نیامد . هرچه منتظر ماندم و ستاره ها را شماردم ، خبری نشد . ترسیدم . ترسیدم اتفاقی برایش افتاده باشد . همیشه بزرگترین ترسم این بود که کسی او را از من بدزدد . فرقی نداشت که بود . روشنی چشم هایش فقط به من تعلق داشت . شروع کردم به جست و جو کردن . می دانستم باید جایی در میان تاریکی ها اسیر باشد . نبود . هزاران فرسنگ را جست و جو کردم ولی فرشته ام را نیافتم . همان لحظه که نا امید شدم ، نوری از میان سیاهی من را به خود فرا می خواند . به طرفش حرکت کردم . نوری ممتد و سوسو کنان ، برایم همیشگی نبود . کم کم توانستم آن را از نزدیک ببینم . فرشته ام درست وسط دریاچه توهم نشسته بود و آواز می خواند . همان آواز همیشگی که برایم زیر درخت بید مجنون می خواند و موهایم را نوازش میکرد . نه ترسیده بود و نه نگران . آرامشی عجیب در صدایش موج میزد . صدایش زدم . پژواک صدایم در گوشش پیچید ولی نگاهم نکرد . ادامه می داد . آوازش را با هر فریادم بلندتر میکرد . شاید از اثرات دریاچه توهم بود ... شایدم نه . شاید کسی او را از من گرفته بود . شاید دیگر به من تعلق نداشت . فکر اینکه او را از دست داده باشم مثل صاعقه باعث لرزیدنم شد ...