00:00
00:00
...در حال بارگذاری

رمان شب اول {پارت دوم}رمان تو کپشن

0 بازدید

    گزارش فیلم
    از آپارات رفتم:» از آپارات رفتم:» 36 دنبال کننده

    فردای اون روز ارسلان تصمیم گرفت بره به دیانا به که دوستش داره... ارسلان رفت دم درب خانه دیانا... در زد.. دیانا درب رو باز کرد... ارسلان سلام داد..! دیانا هم گفت:( سلام کاری داشتید؟ ارسلان گفت میتونم وقتتون رو بگیرم دیانا قبول کرد... ارسلان و دیانا رفتن نشستن روی صندلی داخل حیاط خانه... ارسلان خیلی خجالت میکشید.. سرش رو انداخت پایین و تا میخواست بگه که دیانا رو دوست داره مامان دیانا رسید... ارسلان هم زودی رفت.. فکر دیانا مشغول شد که بدونه چرا ارسلان کارش داشت؟»»»»»»»»»»»»»»»»»پایان قسمت دوم:(