00:00
00:00
...در حال بارگذاری

داستان کوتاه خر دجّال صادق هدايت

3 بازدید

    گزارش فیلم
    دکتر محمد کیان بخت دکتر محمد کیان بخت 17 دنبال کننده

    قضیۀ خر دجال نوشتۀ:صادق هدايت برگرفته از:مجموعه علویه خانم(و ولنگارى) صفحۀ 97 تا صفحۀ 106 تبصره-قبل از شروع،از خوانندگان عزيز و محترم معذرت مي خواهم که اين عنوان به هيچ وجه با موضوع اين قضيه ربطی ندارد.گر چه مي توانستیم عناوين ديگر از قبيل:قضيه گورکن،يا خر در چمن،يا گوهر شب چراغ يا صبح يا دم حجره،يا چپ اندر قيچی و يا هزار جور عنوان بی تناسب ديگر انتخاب بکنيم اما از لحاظ ابتکار ادبی مخصوصاً اين عنوان را مستبداً بطور قلم انداز اختيار کرديم،تا باعث حيرت عالميان بشود و ضمناً بدانند که ما مستبد هم هستيم.و حالا به هيچ قيمتی حاضر نيستيم آن را تغيير بدهيم.اميد است خوانندگان با ذوق و خوش قريحه،عنوان مناسب تری برای اين قضيه توی دلشان خيال بکنند و به مصداق کلمۀ قصار پيران ما که از قديم فرموده اند: «انسان محل نسيان است»،اينگونه سهل انگاری های مبتکرانه و بيسابقه را بنظر عفو و اغماض بنگرند.حالا از شما گوش گرفتن و از ما نقالی کردن.يا حق: يکی بود يکی نبود،غير از خدا هيشکی نبود!يک گله گوسبند بود که از وقتی که تنبان پايش کرده بود،و خودش را شناخته بودـالبته همه مي دانند که گوسبند تنبان ندارد،اما اين گوسبندها چون تحصيلکرده و تربيت شده بودند و تعاريج عندماغيۀ آنها ترقی کرده بود،نه تنها تنبان می پوشیدند بلکه نفری يک لوله هنگ هم که از اختراعات باستانی اين سرزمين بود،برسم يادگار بدست مي گرفتند و گاهی هم از کوری چشم حسود استمناء فکری مي کردند.بعلاوه عنعنات آنها خيلی تعريفی بود،بطوری که کسی جرأت نمی کرد به آنها بگويد که:«بالای چشمتان ابرو است». باری چه دردسرتان بدهم،اين گله گوسبند در دامنه کوهی که معلوم نيست به چه مناسبت کشور آنرا«خر در چمن»مي ناميدند،زندگی کجدار و مريز مي کردند و می چريدند و شکر خدا را مي کردند که آخر عمری از چريدن علف نيفتاده اند.