00:00
00:00
...در حال بارگذاری

قرار است پونی باشیم پارت ۱۰ : گل سر جادویی _مانع های قدرتمند

26 بازدید

    گزارش فیلم
    mr Snake )Eva.zz) mr Snake )Eva.zz) 10 دنبال کننده

    رمان پونی کوچولو قرار است پونی باشیم پارت ۱۰ : گل سر جادویی_ مانع های قدرتمند زنگ من رو اوردید؟ ، صدا اون قدر بلد بود که بقیه پونی ها اون رو از چند متری می شنیدن کریسالیس گفت: آره ، اره گروگارد زنگ رو از دوستان ما گرفت: حالا جادوی شما سه تا رو هم میگیرم تا خیالم راحت باشه که کاری نمی کنید.  بعد گرفتن جادو گروگارد اون ها رو پیش بقیه انداخت اوسلوس دوید سمت کریسالیس: مامانی ، حالت خوبه اون جادوی شما رو هم گرفت؟ کریسالیس لبخندی به دخترش زد: او خشگل من ،خوبم نگران نباش. اره اون جادوی ما رو هم گرفت. تیرک آمد نزدیک کریسالیس و گفت: کریسالیس درباره اون چیز هایی که دیشب گفتی به نظرم منم درست باشه اما چطوری می خوای ثابت کنی؟ اوسلوس گفت: چی ؟ موضوع چیه ؟ میون شما چی شده؟ کریسالیس گفت: ببین عزیزم خوب ما داشتیم درباره یه چیزی فکر میکردیم که واقعا چه کسی زنگ گروگارد رو برده کوه اورهوف و فکر من این بود که .... دیسکورده بوده باشه. یکدفعه صدایی از پشت سر گفت : فکر نمیکردم متوجه بشید . : چی ؟ صبر کن یعنی حدس کریسالیس درست بود؟ : آره دست بود اون نفر من بودم . اوسلوس با تعجب پرسید: مگه تو اون زمان شرور و بد نبودی؟ دیسکورد جواب داد: چرا اما باید اون رو از میدان بیرون میکردم تا خودم به اینجا حکومت کنم و... توایلایت پرید وسط حرف اون: و چی ؟ تو چرا این کار رو کردی؟ دیسکورد گفت: ای بابا مثل اینکه به ما کار درست و بی هرج و مرج نیومده آه. یکدفعه گل سر کریسالیس شروع به درخشان شدن کرد بهتر زیادتر و جذاب تر تیرک پرسید: چرا این وقت و بی وقت میدرخشه؟ صدایی نازک د دوست داشتنی گفت: چون جادویی هست.  : فلوری تو هم اینجایی ؟ : آره کریسی جونم منو مامان بابام و رو هم گرفتن مثل اینکه قصد گروگارد این بود ما به شما کمک کنیم کلوزی پرسید: از چه نظر جاویی آن؟ فلوری آروم گفت:اونا قدرت جادویی دارن . بعد دو تا دیگه در اورد و داد به تیرک و کلوزی ادامه داد: شما دوست های اون هستید باید از این ها داشته باشید تا موقع خطر ازشون استفاده کنید من باید برم تا کسی شک نکنه . چند دقیقه بعد.... : خوب خوب اون سه نفر بیان بیرون . گروگارد این رو گفت و دوستان تقریبا شرور ما رو از بخش جادویی که مثلا زندان بود بیرون اورد: شما ها واقعا برای من یه خطرید شما بلدید از زنگ من استفاده کنید و این برای هدف من خیلی مانع بدی هست بنابراین بهتره که اینجا و در این مکان نباشید . بعد زنگ اش رو روشن کرد و نور عجیبی بیرون آمد و در یک چشم به هم زدن دوستان ما غیب شدن. اوسلوس گفت: با اونا چی کار کردی؟ اونا کجان؟ :کاری که باید از اول می کردم اون ها جایی هستن که باید باشند و خواهند بود . و بعد خنده ترسناکی کرد . در همان زمان: هیی اینجا دیگه کجاست؟ تی گلی بیدار شید ببنید این اینجا .... تیرک و کلوزی بلند شدن و هر دو با تعجب به اونجایی که بودن نگاه کردن: دنیای آینه؟ این داستان ادامه دارد..... این پارت تقدیم به اجی نگارم راستی از این به بعد اگه شرط ها دو یک یا دوهفته نخوره میزارم پارت بعد رو و اینکه چون از پارت بعد طولانی تر و هیجانی تر میشه شاید تو دو پارت همزمان بزارم